پند واندرز

نمیدانم  دنیا زندگی و روح ادمی چه طور به هم گره خورده اند که جدا شدنی نیست  

در این دنیای به این بزرگی اگر روح لطیفت خدشه دار شد هیچ چیز نداری وقتی که همه چیز داری و حتی زمانی که روح داری و امید و عشق داری همه چیز داری زمانیکه هیچ چیز نداری به خداوندی خدا به دل و جان می نویسم و درک می کنم نوشته های خود را و باور دارم انها را محبت صداقت وامید با روح لطیف هماهنگ است همیشه و همه جا تا زمانیکه  می شود  عشق را بویید و لمس کرد تا زمانیکه میشود امید را دید واینده را ساخت و تا زمانییکه نگاهها پر مهر ومحبت است و تا زمانیکه عشق هست و دوست داشتن زندگی باید کرد که همه چیز داری در حالی که هیچ چیز نداری  وان هیچ چیز های ناچیز به چشم نمیاد تا زمانییکه عشق را فراموش کنی  عشق به معشوق     عشق به خدا                                      ۶/۱۱/۱۳۸۲

غمخوار

در کنار اتش نشسته ام به تو می اندیشم به تو که همانند شعله های اتش در ذهنم زبانه می کشی به تو که همیشه جای خالیت را احساس کرده ام کاش میشد باور کرد ولی افسوس که تو همانند موج دریا منو در بر می گیری و رهایم می کنی گاه به خود می ایی و گاه در خود فرو می روی  ای داد از دست زمانه از دست بازیهای زمانه من وتو مثل دو پرنده می مونیم که در این دنیای به این بزرگی به دست تقدیر  زمونه گرفتار شده ایم من وتو اونقدر می پریم وپرواز می کنیم تا دست اخر برسیم به اشیانه  به جاییکه تقدیر نتونه گرفتار بکنه بال و پر زندگیمون و شکارش بکنه  اون قدر می پریم تا پیروز بشیم از دست این زمونه از دست تقدیر وبازیهای زمونه

قسم

قسم به این گلبرگهای ناز این گل به گلبرگهایی که نازکتر از شبنم و شفافتر از دل های ماست به برگهای سوزنی که از قلب من سوزنده تر نیست به ساقه های این گل که محکم تر و کلفت تر از ادمهای زمونه نیست دل من تنگ اگر روزی باور کردی بدان که همانند گل رز که که خیلی زیباست و با دیدن انها روح میگیرم وشاداب می شوم و با دیدن تو همین طور اما روز به روز پزمرده تر می شوم و پزمرده شدن گلهای باغ دل کوچم را احساس می کنم  

ولی سعی خود را میکنم تا هیشه شاداب بمانم  تا روزی که غنچه های دل کوچکم باز شوند و مهرو محبت تورو در بر بگیرنند و شبنم های گلبرگهایم را بیرون بریزم به امید انروز