توی سکوت سایه ها
تنهایی رقم می خورد
فلک هم نمی توانست
سکوت سایه ها را بشکند
دلم مثل سکوت مبهمی
توی سایه رقم می خورد
منم تنهای تنها بدون هیچ مدارا
کسی نبو دبغض منو بشکنه
تا که سکوت مبهمم شاید جوابی می یافت
به فلک چیزی نگفتم
شاید که باورم کنه
کسی نبود در سکوت مبهمم
به من امیدی بدهد
تا که شاید
بغض من بشکند
اشکام ریزون نشه
اما اشکام مثل بارون نم نم
سکوت سایه ها رو خیس می کردنند
دوست داشتم ..................
چون دیگه پاسخگوی فلک نبودم
اما با زهم می گویم چرا......................
رفتی از میان ما.................................................................
به یاد برادرم احسان جان
رفتی ولی هنوز نیست در باورمان
باورم نمیشه ۲۲ فروردین دومین سالیه که نیستی در کنا ما
می شه گفت .....
می شه گفت .....
زنگی خوبه اما خوبی هاش بدند
می شه گفت همه پرنده های اسمون
رها شدند تو کهکشون
.............................................
بارون اسمون ببار به دلمون
آزادی
تنها پرنده ای ست
که در قفس
نفس نمی کشد.
گآهـــــی دِلَـــــــــــــم میــــخوآد یکـــی اَزَم اجــــــــــــآزه بخوآد
کهـــ بیــآد تــو تنهــــــــــاییم و مــــَن اِجــــــــآزه نــَدَم و اون
بـــی تفاوت به مخالفتــــَم بیــآد تو و آروم بَغَلَـــــــــــم کُــنهــ
و بِگهــ : مَگـــهـ مَـــن مُـــردَم کـــهـ تَنهــــا بــمونی؟
سلام
تسلیت میگم گلم
خدا روح ایشان را قرین رحمت خودش کند