آمد ورفت ندید چیزی راکه در آن وادی بود منتظر
عشق را به جاگذاشت ورفت بدون لحظه ای درنگ
وامااین عشق این مهروسارعطوفت همه از چیست
از من یا او یا بوسه داغ آتشین
چه بود رنگ آن رنگ زرد یا سبز یا قرمز بودا
که در آن لحظه بود منتظر یا تمام لحظها
رفت ویادگاریش ماند به جا
آنکه ازهمه چیز وهمه جا بود آگاه
ماندم وبهانه کردم او را وتنهایی را
خلاصه غم دوری از او را
می دانم می آیی پس منتظر می مانم تا دوباره در کنارهم با شور وعشق جاودانی با همان سار عطوفت الهی تا آخر عمر تا لحظه مرگ شقایق در کنار هم بمانیم آمین .
دست نوشته 1379