چهارشنبه ۲۲ فروردین ماه سال 1390 | |
برادرجان جات خیلی خالیه | |
ای که بی تو خودمو تک و تنها میبینم
| |
این نوشته ای بود از طرف علی اقا برای برادرش احسان **با خودمان می گوییم... عادت می کنیم... وبا صراحت زیادی این جمله را تکرار می کنیم... آن چیزی که هیچ کس نمی پرسد این است که... به چه قیمتی عادت می کنیم؟؟؟ واقعا دلم تنگه برادرم احسان جان چیزی به ذهنم نمی رسید قلم خشکیده بود در دستم نگاهم خیره مانده بود بر سفیدی کاغذ مدت ها بود که خیره مانده بود ... ... ... باران بارید قطره ای خورد بر کاغذ قلم هم خیس شد دستانم جان گرفت ذهنم تراوید
نوشتم:
نگاهم منتظر توست مسافر من...برادرم احسان جان روحت شاد احسان جان اشک در چشمانم حلقه زده دلم برایت تنگ شده برای شوخیهایت وشاد بودنت که همه رو شاد می کردی رفتی با رفتنت دل خیلی ها رو غصه دار کردی احسان جان یادته من سر مزارت چه قولی بهت دادم ولی چند وقته که نمی تونم به قولم عمل کنم نمی دونم چرا ولی هر پنجشنبه به یادت اهنگت رو گوش میدم اگر هم توی جمع بچه ها باشیم برات فاتحه می فرستیم سعی می کنم هر پنجشنبه زیارت عاشورا رو بخونم و به قولم وفا کنم برادرم احسان جان واقعا دلتنگتم امیدوارم توی اون دنیا واقعا جات عالی باشه |
اگر در زندگی به ناگاه یکی از سیم های سازت پاره شد
آهنگ زندگی را آنچنان ادامه بده
که هیچ کس نداند بر تو چه گذشت...
امروز از رادیو توی جاده که بودم تک وتنها این سخن جالب رو شنیدم خیلی خوشم اومد
می گویند :
همیشه به دنبال ارزوهای بزرگ نباش به بزرگی کسی فکر کن که ارزهای تو رو براورده کنه
یک مطلب دیگه :
همیشه در زندگی زیاد بخواهید چون زندگی همانقدر که می خواهید به شمامی دهد یعنی طبعتون بلند باشه