امدم وماندم عشقم را به پاس محبت صداقت وخلاصه وجودت که سایبانی از عشق رقم خورده است تقدیم کنم تا ابد عشق تو در وجودم رخنه کرده مانند یک گلی در جنگلی که همه اش خار وخاشاک و بته های تیغه مانندی در دل مرداب بوده است امدم خلاصه با تمام وجود امدم تا در کنار تو تا ابد بمانم می دانی تا ابد چیست یا چه می خواهد باشد اما تو با انصاف تر از ان جنگل پر تیغ و بنه بودی با روی خوش با محبت با ایثار و فداکاری از جان مایه گذاشتی یک غریق یک اشیان پرنده مثل غذای جوجه نوپا امدی مثل همیشه یک قدم من وقدم دیگه تو عشق در یک قدمی بود محبت صداقت عطوفت مهربانی همه اش در جلو دیدگان ما بود اما تو همه چیز را خراب کردی خراب
۱۳۷۹
چه اتفاقات عجیبی واستون افتاده توی پست قبل در همون سال احساس دلتنگی می کنین و توی این پست از نیمه راه بودن معشوق سخن میگید
سر در نمیارم